جدول جو
جدول جو

معنی لاله گون - جستجوی لغت در جدول جو

لاله گون
به رنگ گل لاله
تصویری از لاله گون
تصویر لاله گون
فرهنگ فارسی عمید
لاله گون
(لِ وَ)
قریه ای است به پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق اسپاس. (فارس نامۀ ناصری). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنۀ شیعه، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
لاله گون
(لَ / لِ)
مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ:
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون.
دقیقی.
اگر در نبرد من آید کنون
بپوشانمش جوشن لاله گون.
فردوسی.
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون.
فردوسی.
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد ازموج آن خون زمین لاله گون.
فردوسی.
برآنگونه رفتم ز گلزریون
که شد لاله گون آب جیحون ز خون.
فردوسی.
رخ لاله گون گشت برسان ماه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه.
فردوسی.
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
فرخی.
زنم تیغ چندانکه از جوش خون
رخ قیرگون شب، کنم لاله گون.
اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخۀ مؤلف).
بیمار گشت و زار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون.
سوزنی.
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تازعفران گونۀ من لاله گون شود.
سعدی.
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
لاله گون
برنگ لاله لاله فام لاله وش: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لاله گون باد، (حافظ. 73)
فرهنگ لغت هوشیار
لاله گون
آتش رنگ، آذرگون، سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله وش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
(دخترانه)
مانند لاله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاله رو
تصویر لاله رو
(دخترانه)
لاله چهر، آنکه چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
لاله مانند مانند لاله، لاله فام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالیه گون
تصویر غالیه گون
به رنگ و بوی غالیه، غالیه فام، غالیه رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل گون
تصویر لعل گون
لعل فام، به رنگ لعل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کِ لَ / لِ)
اشک سرخ. (آنندراج). رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک خونی و اشک خونین و اشک عقیقی و اشک گلگون و اشک لاله فام شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شی)
ابیوردی لاله گونی شیرازی. وی شاعر بود و در سال 1284 هجری قمری در ’لاله گون’ از قرای شیراز متولد شد. سپس به سامراء رفت و نزد شاگردان میرزا حسن شیرازی تلمذ نمود. و در سال 1357 هجری قمری در شیراز درگذشت. او راست: کنزالنصائح یا گنج سعادت، که نظم است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 748)
لغت نامه دهخدا
ماجشون معرب آن است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماجوشون مأخوذ از ماه گون فارسی است، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ماجشون و ماجوشون شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
دارای روئی چون لاله. لاله رخ
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ وَ)
لاله سان. لاله مانند. شبه لاله. لاله گون. چون لاله
لغت نامه دهخدا
(خِ دَ / دِ)
پوشیده و مستوراز لاله. پوشیده از لاله. پوشیده با لاله:
چو گردد زمین سبز و که لاله پوش
زمانه ز کیخسرو آید به جوش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
از بعضی از ثقات به تحقیق پیوسته که لالۀ چین و لاله خطائی درختی است که برگهایش سرخ و زرد بود و آن را به ترکی قلغه و به فارسی خوش نظر هم میگویند و بر این تقدیر از انواع لاله نباشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
از نواحی لارجان مازندران. و بدانجا ابوجعفر حسن بن ابوالحسین بدست ماکان کاکی کشته شد. (حبیب السیر ج 1 ص 345)
نام دیگر ’نورود’ و آن رودی است میان رشت و لاهیجان. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 16)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مانند لاله. شبیه به لاله
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
کنایه از آتش طور است. (آنندراج) :
اگر چه لالۀ طور است روی روشن او
چراغ صبح بود با بیاض گردن او.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ دَ گِ رِ تَ)
کنایه است از سرخ شدن:
موج کریمی برآمد از لب دریا
ریگ همه لاله گشت از سر تا بون.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
گلها و دسته گلهایی از موم:
نیم علاج طلب بهر سینۀ مجروح
که مرهم است مرا داغ همچو لالۀ موم.
مفید بلخی (از آنندراج).
رجوع به نخلبند شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
مشکین رنگ. غالیه مانند، و شاعران آن را صفت زلف و خط آرند:
منم غلام خداوند زلف غالیه گون
تنم شده چو سر زلف اونوان و نگون.
رودکی.
با طرۀ مشکین همگی ف تنه چینی
با غالیه گون خط سیه شور تتاری.
فرخی.
شاهد روز کز هوا غالیه گون غلاله شد
شاهد تست جام می زو تو هوای تازه بین.
خاقانی.
و آن غالیه گون خط سیاهش
پرگار کشید گرد ماهش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ /لِ)
چون آبله، و در بیت ذیل:
دوش که این گردگرد گنبد مینا
آبله گون شد چو چهر من ز ثریا.
قاآنی.
ظاهراً غلط آمده است، چه گون در آخر کلمه چنانکه گونه به معنی رنگ و لون و فام و نیز مانند و شبه و سان و روش می آید و بس و بمعنی دارا و دارنده در جایی دیده نشده است
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
پروازۀگوش. صدف گوش. درون حلقۀ بیرونی گوش. لالکا. لاله
لغت نامه دهخدا
تصویری از لعل گون
تصویر لعل گون
لالگون
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله لاله فام لاله گون. یا لاله وشان، جمع لاله وش، رده ایست از خارپوستان که دارای بازوهای بزرگ حقیقی هستند و بدنشان از صفحات منظم آهکی پوشیده شده است. لاله وشان در دوران اول زمین شناسی بحد وفور میزیسته اند ولی گونه های امروزه این جانوران بسیار محدود است و غالبا در اعماق زیاد دریا میزیند و جنسی از این جانوران باسم لالء دریایی در سواحل دریاهای معتدل فراوان است. آنتدون که نمونه فراوان لاله و شان امروزی است در دوره لاروی بوسیله پایه ای بتخته سنگها می چسبد و در حالت بلوغ آزادانه در دریا شنا میکند. رنگ این حیوان قرمز نارنجی است. وجه تسمیه آن بمناسبت شباهت کاملش به گل لاله است لاله های دریایی کرینوئیدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالیه گون
تصویر غالیه گون
غالیه فام. توضیح شاعران آن را صفت زلف و خط آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله گون
تصویر آبله گون
آبله دار
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ شدن: موج کریمی برآمد از لب دریا ریگ همه لاله گشت از سرتابون (دقیقی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله سان
تصویر لاله سان
مانند لاله لاله وش
فرهنگ لغت هوشیار
مستور از لاله پوشیده با لاله: چو گردد زمین سبز و که لاله پوش زمانه ز کیخسرو آید بجوش. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله گشتن
تصویر لاله گشتن
((~. گَ تَ))
سرخ شدن
فرهنگ فارسی معین
سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله گون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوش بریده
فرهنگ گویش مازندرانی